نظریه پرداز ناکام؛ تجربه تلخ آیت الله میان دو ولی فقیه
- مهدی خلجی
- کارشناس مسائل دینی و حوزوی
آیت الله حسینعلی منتظری چنان تمام عیار دل در گرو فقه نهاده بود که نتوانست با برداشت آیت الله خمینی از ولایت فقیه کنار بیاید.
او آن اندازه خود را مقید به حدود فقه کرده بود که فقهگریزی آیت الله خمینی به بهانه مصلحت را برنمیتابید. زندگی آیت الله منتظری محصول کشاکش بیش از نیمقرن سیاست و فقه در ذهن او بود که در نهایت حلنشده باقی ماند و دو دههی دشوار برای پایان عمر او رقم زد.
آیت الله منتظری از فقیهان سرآمد عصر خود بود. جمهوری اسلامی بسیاری از روحانیان را به دلیل نزدیکی به قدرت سیاسی آیت الله و فقیه خطاب کرد. اگر جمهوری اسلامی نبود کسان بسیاری که امروزه با موقعیتی فقهی در میان توده مردم شناخته میشوند، جایگاهی در حوزهی علمیه نداشتند.
اما آیت الله منتظری از این دسته نیست. حتا اگر انقلاب ایران، قدرت سیاسی بیسابقهای به روحانیان نمیبخشید، آیت الله منتظری با تکیه بر حافظه نیرومند، هوش سرشار و دانش فقهی خود مقام منیعی در میان نهاد سنتی فقاهت مییافت.
این همه بدان معنا نیست که آیت الله منتظری فقیهی شبیه فقیهان دیگر بود و در روش و مشی فقهی خود تفاوتی اساسی با همسلکان خود نداشت.
آموزش فقهی
معلم اصلی آیت الله منتظری در فقه (علم قوانین شریعت) و اصول (معرفتشناسی و روششناسی فقه)، آیت الله سید حسین بروجردی بود. او چندی نیز نزد آیت الله صدرالدین صدر، فقه و اصول، نزد آیت الله سید محمد حجت، اصول و نزد آیت الله عباسعلی شاهرودی اصول خوانده است.
همچنین، بخشی از اصول را نیز نزد آیت الله روح الله خمینی تعلیم دیده است. متن تقریرات یا یادداشتهای او از درس آیت الله خمینی در کتابی با نام «گفتارهایی در علم اصول» (محاضرات فی علم الاصول) نشر یافته است. آنطور که آیت الله منتظری در مقدمه کتاب نوشته، این مجموعه یادداشتهای مربوط به نخستین دوره تدریس علم اصول از سوی آیت الله خمینی است.
اما مهمترین تقریرات نشر یافته از آیت الله منتظری کتاب «نهایة الاصول» است. این کتاب در عین اختصار دربردارنده دیدگاههای آیت الله بروجردی در باره بخش مهمی از فصلهای علم اصول است. کتاب «نهایة الاصول» منبع اصلی رجوع اهل فقه به آرای آیت الله بروجردی در علم اصول به شمار میرود.
شیوه کار فقهی آیت الله منتظری کمترین شباهت را به منش فقهی آیت الله خمینی دارد و در عوض بیشترین تأثیر را از آیت الله بروجردی پذیرفته است.
سبک ساده و به دور از هر گونه پیچیدگی گفتار و نوشتار فقهی، نظم منطقی در استدلال، توجه فراوان به اقوال و آرای فقیهان قدیم یا دوره متقدم فقه، اعتنای جدی به روایتهای محدثان و رأی فقیهان اهل سنت و استفاده از آن برای قرار دادن روایتهای شیعی در سیاق تاریخی، همه، از ویژگیهای سبک تدریس و اندیشه و کار فقهی آیت الله بروجردی بود که به روشنی در گفتار، نوشتار و اندیشهی فقهی آیت الله منتظری نیز بازتابید.
چیرگی فوق العاده آیت الله منتظری به احادیث فقهی و شناخت دقیق و زبردستانه ابزارهای علم رجال و سلسله راویان همراه با تلاش برای فهم عرفی از روایتها به شیوهی فقهی آیت الله منتظری تمایز میبخشید.
دیدگاه او در مسائلی مانند طهارت ذاتی کافران یا ارتداد نشان داد که ورای نصوص و متون مقدس او به سیاق پیدایش این متنها هم مینگرد و شأن نزول و بستر تاریخی صدور قرآن و روایتها را آشکارا در فهم آنها دخالت میدهد.
جایگاهِ حوزوی و تدریس فقه
گرچه پیش از انقلاب، آیت الله منتظری حتی در زندان نیز درس فقه و اصول فقه تدریس میکرد، شخصیت فقهی او یکسره تحتِ شعاع گرایشها و فعالیتهای سیاسیاش قرار گرفت.
در کنار مبارزه، زندان و تبعید و سفر که او را از محیط حوزه علمیه دور میکرد، تقریظ (تأییدیه) او بر کتاب «شهید جاوید» موجی از تبلیغات منفی را در فضای مذهبی علیه او برانگیخت.
منبریهای ولایی و سنتی و همچنین بیت مراجع تقلیدی مانند آیت الله محمدرضا گلپایگانی صحنهگردانِ اصلی این تبلیغات بودند.
در یک سخنرانی که خود آیت الله منتظری نیز در آن حضور داشت، آیت الله محمد علی اراکی گفت: «خاک بر سر آنها که شهید جاوید را نوشتند. خاک بر سر آنها که بر شهید جاوید تقریظ نوشتند.»
«شهید جاوید» نوشته «نعمت الله صالحی نجف آبادی» با نگاهی تاریخی به واقعه عاشورا مدعی شد امام سوم شیعیان، حسین بن علی، نه به قصد کشته شدن که به قصد حکومت کردن مدینه را به سمت کوفه ترک کرد.
از نظر سنتگرایان و «ولایی»ها این ادعا نفی علم امام و خدشه بر معصومیت وی است. تهمت وهابیگری بر آیت الله منتظری با اغراض سیاسی آمیخت و حوادث بسیاری را در شهرهایی چون اصفهان موجب شد. بعدها دیدگاه وی در باره فدک، مزرعهای که شیعیان آن را از آن «فاطمه» فرزند پیامبر اسلام میدانند، تیر این تهمت را تیزتر کرد.
حمایتهای پیدا و پنهان آیت الله منتظری از نویسندگانی چون علی شریعتی که از سوی «ولایی»های سنتی تکفیر شده بود، فاصله او را با بیت اغلب مراجع و مدرسان سنتی حوزه بیشتر کرد. پس از انقلاب، جز تدریس پراکنده نهج البلاغه یا کتابهایی از این دست، تدریس اصلی آیت الله منتظری فقه بود که هم در زمان قائم مقامی رهبری و هم پس از آن تا دوران حبس خانگی تداوم یافت.
در این دوره نیز تدریس فقه او در چنبره فضای سیاسی له یا علیه وی نتوانست موقعیتی در خور او بیابد. آن هنگام که آیت الله منتظری قائم مقام رهبری بود و حسینهاش در حصار دیوار بلند امنیتی قرار داشت و طلبهها پس از گذر از ایستگاه بازرسی به سر درس وی حاضر می شدند، شماری از طلبههای فاضل به دلیل شائبههای سیاسی از رفتن به سر درس او پرهیز میکردند.
بسیاری از حاضران درس وی نیز نه به نیت تحصیل که به تمنای دست یافتن به مقام و موقعیتی سیاسی به درس آیت الله میرفتند. برخی از طلبههای بااستعداد نیز به دلیل همزمان بودن درس فقه آیت الله منتظری با درس اصول فقه آیت الله حسین وحید خراسانی نمیتوانستند در درس آیت الله منتظری شرکت کنند.
درس «اصول» آیت الله وحید پرآوازهترین درس اصول فقه در حوزه بود و پس از بسیار شدن شاگردان، از مسجد کوچک و قدیمی سلماسی در کوچه آقازاده به مسجد اعظم منتقل شده بود. با وجود تقاضای مکرر و مصرانه طلبهها، هیچ یک از دو آیت الله حاضر نشدند وقت درس خود را تغییر دهند.
پس از افول ستاره بخت سیاسی آیت الله منتظری در آسمان جمهوری اسلامی و عزل از قائم مقامی، ناگهان آن دسته از طلبههایی که در طلب روزی و ریزهخواری به بهانه درس فقه بر گرد آیت الله جمع میشدند، درس و استاد را ترک کردند.
آن دیوار امنیتی گرد خانه و حسینیه آیت الله، شبانه با بولدوزر ویران شد، اما در شش جهت خانه و حسینیه چشمهای مسلح و عریان «سربازان گمنام امام زمان» که بسیاری از آنان طلبه نیز بودند همه رفت و آمدها را میپاییدند.
در نتیجه، گرچه در دوران برکناری از موقعیت سیاسی، وقت درس همه حسینهی شهدا از طلبهها پر میشد، نیم غالب آنان نه شاگردان سختکوش و هوشمند فقه که علاقه مندان و طرفداران آیت الله بودند و لزوما شاگردان برجسته و شایستهای به شمار نمیرفتند.
بسیاری از طلبههای فاضل اما عافیتطلب و به دور از سیاست ترجیح میدادند حضورشان به نگاه ناخوشایند مأموران وزارت اطلاعات و دادگاه ویژه آلوده نشود و آینده شغلی و طلبگیشان به خطر نیفتد.
فقیه سیاسی و بُنبست حکومت اسلامی
به نظر میرسد شیفتگی آیت الله منتظری به آیت الله خمینی بیش از آنکه از مقام علمی آیت الله خمینی مایه بگیرد از رویکرد سیاسیاش برمیخیزد.
آیت الله منتظری در سال ۱۳۲۰ به قم آمد (پنج شش سال قبلتر هم چندماهی در این شهر زندگی کرده بود)؛ چند ماه پیش از تبعید رضاشاه پهلوی از ایران و پایان فشارهای دو دهه حکومت بر روحانیان.
رفتن رضاشاه و آمدن شاه جوانِ کماقتدار روحانیان را به این فکر انداخت که باید با تمهیداتی زمینه استقرار با ثبات نهاد روحانیت را در ایران فراهم آورند و آن را در برابر تهدیدهای فرهنگی، حقوقی و سیاسی تجدد و نیز فشارهای حکومت سیاسی و برنامه سکولاریزاسیون آن مصون کنند.
از زمان مشروطه به بعد دست روحانیت کم کم از بسیاری قلمروها از جمله آموزش و قضا کوتاه شده بود و روحانیت با رقیبان سختی مانند روشنفکران و دیوانسالاران جدید رویارو بود. طبقه نوپای متوسط شهری نیز جهان ارزشها و افق دید روحانیت را برنمیتابید. روحانیت اگر به رستاخیزی سراسری دست نمیزد شاید برای همیشه موقعیت برتر خود را در جامعه ایران از دست میداد. روحانیت از دگرگون کردن خود ناتوان بود؛ پس قصد دگرگونی جامعه و سیاست را کرد.
پس از شهریور بیست، امید و تکاپوی روحانیت به ویژه نسل جوان آن برای دستیابی به قدرت سیاسی و اجتماعی فزونی گرفت.
همین حال و هواست که آیت الله منتظری را به آیت الله خمینی، روحانی میانسال شورمند و سیاستاندیش، آشنا و نزدیک میکند. با این همه تفاوتی بنیادی میان او و آیت الله خمینی برجا ماند که سرنوشت آن دو را از هم جدا کرد و استاد و رهبر را در برابر یار و حامی قرار داد.
آیت الله خمینی به فقه ابزارانگارانه مینگریست، اما برای آیت الله منتظری فقه از اصالت بیشتری برخوردار بود. هر دو کوشیدند برای حکومت اسلامی مبنایی در فقه بیابند، اما یکی ضعف خود در توجیه فقهی حکومت اسلامی را با توسل و تمسک به عرفان جبران میکرد و دیگری تا روزهای آخر عمر خود کوشید یکسره در چارچوب فقه بماند.
درست است که هر دو از ولایت فقیه سخن گفتند، اما آیت الله منتظری ولایت فقیه را از نظر فقهی بسیار بیشتر از استاد خود جدی گرفت.
سالها نظریه ولایت فقیه را تدریس کرد و سرانجام در چهار جلد آن را نشر داد. در حالی که آیت الله خمینی در باره ولایت فقه جز چند استدلال سست اما سخت خطابی و تأثیرگذار سخن ماندگاری نیاورد.
در آغاز درسهای ولایت فقیه در نجف که بعدها در کتابی با عنوان «حکومت اسلامی» نشر یافت، آیت الله خمینی چنین میآغازد: «ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق میشود و چندان به برهان نیاز ندارد؛ به این معنی که هر کس عقائد اسلامی را حتی اجمالاً دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت.»
بدین ترتیب، آیت الله خمینی استدلال کردن برای ولایت فقیه را زینتی میدانست و مسلمانی را با تصدیق به ولایت فقیه همقران و قرین میگرفت.
همین منش وی بود که موجب شد وقتی به قدرت سیاسی رسید و فقه سنتی را برای اداره جامعه کافی ندید، مفهوم مصلحت را پیش کشید و به ولی فقیه این اختیار را داد که برای مصلحت نظام حتا احکام شریعت مانند نماز و روزه را تعطیل و تعلیق کند.
از همین رو بود که وی استدلال فقهی کردن برای ولایت فقیه را چندان خوش نداشت. استدلال فقهی، چارچوبی برناگذشتی برای ولایت فقیه میساخت، در حالی که آیت الله خمینی به ولایت فرافقهی فقیه باور یافته بود و میخواست هر جا لازم است سد فقه را به سود منفعت حکومت بشکند.
از آن سو، آیت الله منتظری در کتاب ولایت فقیه در روش طرح این مبحث میگوید: « تفاوت شیوه ما در پیشبردنِ بحث با راهی که بزرگان رفتهاند این است که آن بزرگان نخست ولایت را برای فقیه جامع الشرایط فرض میگیرند و سپس به جستوجوی دلایلی برای اثبات آن برمیآیند. اما ما نخست ضرورت اصل حکومت و دولت را در همه زمانها اثبات میکنیم و نیز اثبات میکنیم که حکومت و امامت، قلب نظام اسلامی است، سپس در شرایط لازم برای حاکم اسلامی بحث میکنیم و بعد خواهیم دید که این شرایط جز در فقیه جامع الشرایط عادل مصداق نمییابد.»
هیچ دور نیست که مراد از «بزرگان» در این سخن، آیت الله خمینی باشد. زمانی که کتاب درسهای ولایت فقیه آیت الله منتظری منتشر شد، ظاهرا آیت الله خمینی چندان روی موافقی به روش شاگردش نشان نداده بود؛ به ویژه در آن سالهای آخر حیات که آیت الله خمینی ولایت را در معنایی کاملاً عرفانی و فرافقهی میگرفت و همه اختیارات پیامبر اسلام را برای فقیه حاکم قائل بود.
وفاداری به فقه، وداع با قدرت
آیت الله منتظری فقیه بود و فقیه ماند. برآمدنش به قدرت موجب نشد که نگاه و مشی او از چارچوب فقه بیرون بزند؛ بل به عکس، وفاداریش به فقه، ماندن در قدرت را برای او بیقدر کرد.
رویکرد سراپا سیاسیاش به اسلام و میلش برای تدوین فقه سیاسی و نیز علاقه عاطفی عمیق به استادش آیت الله خمینی هیچ یک نتوانست او را به گام نهادن به آن سوی مرزهای فقه شیعی وادارد.
تفاوت او با فقیهان همعصرش آن بود که سیاسیتر از دیگران به اسلام و شریعت مینگریست. اما اختلاف او با ولی فقیه اول و دوم همه از سر تعهد ژرف و سرسختانهاش به مبانی فقه بود.
زندگی آیت الله منتظری گواهِ ناکامی جمع شریعت و سیاست و تلاش برای نظریهپردازی در مقوله ولایت فقیه یا فقه سیاسی است. تجربه تلخ درآویختن با ولی فقیه اول (آیت الله روح الله خمینی) و ولی فقیه دوم (آیت الله علی خامنه ای) احتمالاً در ذهن آیت الله بذرهای تردید جدی را در امکان عملی آن آرمانشهر فقهی کاشت.
از این رو بود که در سالهای آخر عمر به بحث حقوق انسان علاقه مندتر شد؛ در باره حقوق انسان کتاب نوشت و در مقام مجتهد شیعی برای نخستین بار از حق شهروندی بهائیان سخن گفت. آیت الله منتظری تا لحظه آخر عمر خود به اصول فقهیاش وفادار ماند و همین بود که تصویر او را با صداقتی باور کردنی در خاطره ایرانیان نقش زد.